پوست چرک

 

 

    

 

 خیابان  کوچه  پلاک  همه چیز درست بود فقط من تردید داشتم

دستم روی زنگ بند نمی شد، دو سه باری هم می خواستم برگردم

اما نه می تونستم برم نه برگردم.

پشت در مردد ایستاده بودم.

نکنه یکدفعه در و باز کنه یا یکی از راه برسه توی همین فکرا بودم. نفهمیدم کی زنگ رو زدم

هنوز ایستاده بودم که صدای پای کسی که به طرف در می آمد پاهایم را سست کرد 

 می خواستم بایستم اما به محض اینکه می خواست در و باز کنه کیف رو جلوی در پرت کردم

و تا تونستم دویدم نمی دونم چقدر طول کشید تا مطمئن شدم کسی دنبالم نکرده

حالا چقدری می شه؟

شمردنم که تموم شد سهمش رو دادم و بلند گفتم

اندازه ی یک کلیه

خوبه که مدارک و پس دادیم خندید و رفت

منم  هیچ وقت پا به اون کو چه نگذاشتم. عذاب در وجدانم آمده بود

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
کشمیری ساجده چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:04 ب.ظ http://porteghale206.blogsky.com/

خوب عذابی به وجدان آورده بودی

آورده از ارتکاب من شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد