پوست چرک

 

 

    

 

 خیابان  کوچه  پلاک  همه چیز درست بود فقط من تردید داشتم

دستم روی زنگ بند نمی شد، دو سه باری هم می خواستم برگردم

اما نه می تونستم برم نه برگردم.

پشت در مردد ایستاده بودم.

نکنه یکدفعه در و باز کنه یا یکی از راه برسه توی همین فکرا بودم. نفهمیدم کی زنگ رو زدم

هنوز ایستاده بودم که صدای پای کسی که به طرف در می آمد پاهایم را سست کرد 

 می خواستم بایستم اما به محض اینکه می خواست در و باز کنه کیف رو جلوی در پرت کردم

و تا تونستم دویدم نمی دونم چقدر طول کشید تا مطمئن شدم کسی دنبالم نکرده

حالا چقدری می شه؟

شمردنم که تموم شد سهمش رو دادم و بلند گفتم

اندازه ی یک کلیه

خوبه که مدارک و پس دادیم خندید و رفت

منم  هیچ وقت پا به اون کو چه نگذاشتم. عذاب در وجدانم آمده بود

 

 

 

هوا را خراب که ندانی همه تن تو را پوشیده ام

  

       .من  ..تو   ...آنها

 

  خیلی رفتیم 

 

..  سلام ، تموم نشد

 

... سلام نه هنوز مونده

 

.   دو تا صندلی بود

 

... چای می خورید؟

 

..  نیکی وپرسش

 

.   مثل صدای قطار می آمد  پله ها

 

... اول یکی تون بخوره بعد واسه یکی دیگه تون می ریزم

 

... بفرمایید

 

.   یه فنجان که روش کافی نوشته بود

 

... ویندوزش عربیه ها ... بولوتوسم داره

 

.   یه مرد با لباس آبی راه مشکی اومد تو

 

... نوشته به علت ایام سوگواری تعطیل است

 

... حرف حالیش نیست

 

... مجبوریید بخندید؟

 

... آخه جالبه...پلووووومپپپ

 

.   صدای خنده هاشون

 

... هنوز تموم نشد

 

...  نه سی دی یک

 

 

...  یه لحظه بیا ببین چی میگه؟

 

... ایرور داده ؟

 

... نه بابا عربیه

 

... کنسلش کن

 

.   چای روی میز بود

 

..  موبایلت زنگ خورد

 

..  کیفت رو نبردی

 

.   تنها شدم

 

.   خیلی گذشت

 

... حسابی الاف ما شدید ها؟

 

.   لبخند بهش دادم

 

..  تموم نشد؟

 

.   توسرک کشیده بودی

 

.   اون یکی که اومده بود تو رفت با یکی دیگه اومد

 

.   بلند و کج بود یه جوری نگاه می کرد

 

.    از پشت شیشه دست تکان می دادی

 

.    هنوز مثل صدای قطارمی آمد

 

 

 

تنم را ... 

 

حرام از دل برگشته 

 

بالا بده هر چه سیب در گلویت مانده

 

هوا را خراب که ندانی همه تن تو را پوشیده ام

 

درک حال ما نمی شود

 

کمر استاد از حلقه ی لباس به سفیدی ته میز

 

خاص به نگاهت اشتراک منطق ما نمی شود

 

اگر و تنها اگر مرا به راه حل دیگری بیابی

 

 

 

 

 

 

  

 

 

نه این بار نمی گذارم

 نمی گذارم...

 به هیچ مرز داری ربط نمی دهم

 بی نظمی مولکول هایت که

 بی هیچ، گیج شدنی

 تلو...تلو دیوار خورده ای

 بیچاره دل

 ته مانده از دو راه گلو 

 

 

 

 برای شهزاد پسرم

 

 گرممان شده .سردی کن

 برای خالی شدن از کفشهایت ۲۱اینچ زندگی کافیست

 چشم شکلاتی پرت از ارتباط مربوطه مرده ایم هر دو

 هر دو دقیقه ای که به هجی برف نمی آیم

 زیر ویرگولم

 افشا به شکاف دار ترین بطن

 که تابستان محلول خوبیست از ما