هوا را خراب که ندانی همه تن تو را پوشیده ام

  

       .من  ..تو   ...آنها

 

  خیلی رفتیم 

 

..  سلام ، تموم نشد

 

... سلام نه هنوز مونده

 

.   دو تا صندلی بود

 

... چای می خورید؟

 

..  نیکی وپرسش

 

.   مثل صدای قطار می آمد  پله ها

 

... اول یکی تون بخوره بعد واسه یکی دیگه تون می ریزم

 

... بفرمایید

 

.   یه فنجان که روش کافی نوشته بود

 

... ویندوزش عربیه ها ... بولوتوسم داره

 

.   یه مرد با لباس آبی راه مشکی اومد تو

 

... نوشته به علت ایام سوگواری تعطیل است

 

... حرف حالیش نیست

 

... مجبوریید بخندید؟

 

... آخه جالبه...پلووووومپپپ

 

.   صدای خنده هاشون

 

... هنوز تموم نشد

 

...  نه سی دی یک

 

 

...  یه لحظه بیا ببین چی میگه؟

 

... ایرور داده ؟

 

... نه بابا عربیه

 

... کنسلش کن

 

.   چای روی میز بود

 

..  موبایلت زنگ خورد

 

..  کیفت رو نبردی

 

.   تنها شدم

 

.   خیلی گذشت

 

... حسابی الاف ما شدید ها؟

 

.   لبخند بهش دادم

 

..  تموم نشد؟

 

.   توسرک کشیده بودی

 

.   اون یکی که اومده بود تو رفت با یکی دیگه اومد

 

.   بلند و کج بود یه جوری نگاه می کرد

 

.    از پشت شیشه دست تکان می دادی

 

.    هنوز مثل صدای قطارمی آمد

 

 

 

تنم را ... 

 

حرام از دل برگشته 

 

بالا بده هر چه سیب در گلویت مانده

 

هوا را خراب که ندانی همه تن تو را پوشیده ام

 

درک حال ما نمی شود

 

کمر استاد از حلقه ی لباس به سفیدی ته میز

 

خاص به نگاهت اشتراک منطق ما نمی شود

 

اگر و تنها اگر مرا به راه حل دیگری بیابی

 

 

 

 

 

 

  

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سینا چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:20 ق.ظ

خوب موفق باشی
امید وارم بیشتر بهش برسی
byyyyyyyyyyyyyyyy

چی....؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد