پرتابه ای سه بعدی آویزانت

 

سوپر تر از منی

من شده ام...نگاه...!

 

 

  پیروز شده بودم ...

  مثل نو زاده ای از پوست بیرون زده.

  پرتاب به هوا خوب حسی بود

  دورم را گرفته بودند مردانی

  پایین

  فقط دندان های بیرون زده و چروک کنارچشم شان

  بالا

  نور چشمم را می زد  فقط بغل آسمان دیده می شد

  رها... انگار پروازم می دادند .

 حسرت رو به چشمشون  می دیدم شاید خیلی دوست داشتند جای من باشند

 

کدامین خانه ام آغوش دارد

...

فرق چه دارد خانه ام کجا باشد

جسمم کدامین باشد

کجا از خانه ام آغوش می گیرم

تکرارم می شوی

به کدامین درد حملم می کنی

از نطفه ی حرام

 

پوست چرک

 

 

    

 

 خیابان  کوچه  پلاک  همه چیز درست بود فقط من تردید داشتم

دستم روی زنگ بند نمی شد، دو سه باری هم می خواستم برگردم

اما نه می تونستم برم نه برگردم.

پشت در مردد ایستاده بودم.

نکنه یکدفعه در و باز کنه یا یکی از راه برسه توی همین فکرا بودم. نفهمیدم کی زنگ رو زدم

هنوز ایستاده بودم که صدای پای کسی که به طرف در می آمد پاهایم را سست کرد 

 می خواستم بایستم اما به محض اینکه می خواست در و باز کنه کیف رو جلوی در پرت کردم

و تا تونستم دویدم نمی دونم چقدر طول کشید تا مطمئن شدم کسی دنبالم نکرده

حالا چقدری می شه؟

شمردنم که تموم شد سهمش رو دادم و بلند گفتم

اندازه ی یک کلیه

خوبه که مدارک و پس دادیم خندید و رفت

منم  هیچ وقت پا به اون کو چه نگذاشتم. عذاب در وجدانم آمده بود